حاجی دلم میخواد کلی پول داشته باشم... اصلا دلم میخواد بدونم چه کیفی داره پول زیاد 😂هر چی دلت خواست بخری، بپوشی، بری.... خدا لهننتون کنه که یه زندگیه عادی هم نداریم، خط فقر 18 تومن....
هیچ وقت تو زندگیم مثل الان پول انقدر ذهنمو درگیر نکرده بود... دوست دارم تو همین سن داشته باشم نه موقع پیری! :(
خوابم میاد ولی ذهنم درگیره....من واقعا نمیدونم دیگه ازین زندگی چی میخوام..... فقط میخوام آرامش واقعی رو حس کنم... زوحم آروم بگیره همین...
وبلاگ واسه من یه گوش شنوا بوده برای تعریف کردن روزمرگی هام :)) ...
+حس میکنم هیچ تعلقی ندارم به جایی که هستم :))
مو هام تو حالت عادی موجی موجی و قشنگه ها، حالا که میخوام برم عروسی اینجوری وز وزیان شده برا ما... نباید دیشب با بافت مو ها میخوابیدم... مجبورم صافشون کنم با اتو مو...
یه زخم هایی داره روح آدم که نمیدونم کی خوب میشن.... فقط کافیه یه مشکلی پیدا شه و دوباره سر باز کنه اون زخم......خودمم خسته از یادآوری شون ولی دست خودم نیست....
موهامو بافتم برای عروسی فردا موجی موجی بشه، چهار تا بافتم و حس این سرخپوست ها رو دارم که موهاشون اینطوری میبافن😬ابجی کوچیکه حسوتم(5 سالشه) موهاشو داده مامان ببافه شبیه من بشه، امروز دوباره به حال سکون خودم برگشتم... حوصله موصله یوخدو....
فکر کنم دو سه هفته ای میشه اینستا و تلگرام سر نزدم :( بیشتر ازینا دلم برای پینترست تنگ شده :') یکم نگاشی می‌دیدیم، و آخر سر یکیش به دلمون می‌نشست می‌کشیدیم، گوگلشون خیلی قدیمیه طرح هاش
قرار بر این بود که آخر شب کتاب بخوانم ولی مغزم دیگر نمی‌کشد به خواندن کلمات...هشدار زنگ گوشی رو تنظیم میکنم ولی محض رضای خدا یکبار هم سر موعد بیدار نشدم تو این مدت...دلم یه خبر خوب میخواد.... نصبه شبی دلم چه چیز ها که نمیخواد...
